نذر کردم که عاشقم نشوی، از خدا خواستم وسیله شود فکرهای تو را بخواند و بعد، صورتت محو توپ و تیله شود هی سرت را شلوغتر کند و، گیر چینهای دامنم نشوی یا دلت دشمن تمامقدِ، دکمه و توری و ملیله شود از خدا خواستم بزرگ شوم، بروم هر طرف که دورتر است گرم بدبختی خودم باشم، خانهام مثل یک طویله شود روزها کاه مختصر بخورم، خوابم از بعدِ آن شروع شود منِ این روزها به ته برسد، زن افلیج یک قبیله شود نذر کردی که موریانه شوی، متن این عهدنامه را بجوی یا خدا کار دیگری بکند، یک نفر این وسط وسیله شود نذر کردی که عاشقت بشوم...
وقت نشدباید بیام قشنگ بخونمش
بی منطقم، دیوانه ام، هزیان نویسم ... پاریس هم با خنده ی تو منفجر شد ... #مصطفی_نصیری
چه قشنگ
نذر کردم که عاشقم نشوی، از خدا خواستم وسیله شود
فکرهای تو را بخواند و بعد، صورتت محو توپ و تیله شود
هی سرت را شلوغتر کند و، گیر چینهای دامنم نشوی
یا دلت دشمن تمامقدِ، دکمه و توری و ملیله شود
از خدا خواستم بزرگ شوم، بروم هر طرف که دورتر است
گرم بدبختی خودم باشم، خانهام مثل یک طویله شود
روزها کاه مختصر بخورم، خوابم از بعدِ آن شروع شود
منِ این روزها به ته برسد، زن افلیج یک قبیله شود
نذر کردی که موریانه شوی، متن این عهدنامه را بجوی
یا خدا کار دیگری بکند، یک نفر این وسط وسیله شود
نذر
کردی
که
عاشقت
بشوم...
وقت نشد
باید بیام قشنگ بخونمش
بی منطقم، دیوانه ام، هزیان نویسم ...
پاریس هم با خنده ی تو منفجر شد ...
#مصطفی_نصیری
چه قشنگ