و آنگاه

پس زنان را از سراپرده‌ها بیرون کشیدند و آتش در خیام افکندند. زنان، سر و پا برهنه، غارت‌زده و به اسیری رفته، می‌گریستند. ‌گفتند:

ـ شما را به خدا، ما را بر قتل‌گاه حسین بگذرانید...
آن‌گاه که زنان را دیده بر آن کشتگان افتاد، ضجه برآوردند و رخ خراشیدند.
زینب، کنار پیکر برادر به آواز حزین ندبه سر داد:

آه ای محمد، صلوات فرشتگان آسمان بر تو باد.
این حسین است که به خون خود آغشته است و پیکرش قطعه‌قطعه گشته است.
وای ای محمد، این دختران تو اند که این‌سان خوار و اسیر شده‌اند.
از این ستم به خدا شکایت می‌برم. به محمد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سیدالشهدا شکایت می‌برم.
آه ای محمد، اینک این حسین است اینجا فتاده، که باد بر پیکر پاره‌پاره‌اش می‌وزد.
این حسین است، که فرزندانِ گناه‌اش کشته‌اند.

ای اباعبدالله... اینک گویی جدم رسول خدا مرده است.
کجایید ای یاران محمد؟
اینک این کسان محمد مصطفایند که به اسیری می‌روند.
جانم به قربان این زخم‌خورده، که مداوایی ندارد.
جانم به قربان این سفرکرده، که امید بازگشتش نیست.
جانم به قربان این محاسن خون‌چکان، جانم به قربان سبط رسول‌الله...
جانم به قربان محمد مصطفی، جانم به قربان علی مرتضی، جانم به قربان خدیجه کبری، جانم به قربان فاطمه زهرا،
جانم به قربان آن‌که آفتاب بر او بازگشت تا نماز گزارد...

نظرات 2 + ارسال نظر
ملکه 1393/08/24 ساعت 00:17

امان از دل دل زینب

آیکون گل نداشتی گل بذارم طبق عادت ( : میذارم بجای آیکونی که نداشتی (:

کار خوبی میکنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد